? I'm nobody, who are you

سلام خوش آمدید

خدا یک شب تو را در سینه ی من زاد، باور کن

یقینی در گمان پیچید و دستم داد، باور کن

تو مثل هر چه هستی در درون من نمی گنجی

مرا ویرانه کردی خانه ات آباد! باور کن

اگرچه بر دلم بارید طوفان عظیم شک

پلی بین دل ما بود از پولاد، باور کن

نمی فهمم زبان واژه های آتشینت را

رهایی مثل یک آشوب، یک فریاد باور کن

تو از نسل عقیم گریه های رفته از یادی

که تنهایی تو را در چشم هایم زاد، باور کن

 

شاعر: عبدالجبار کاکایی

  • وحید صادق

نمیدانم که سرگردان چرایم

گهی نالان گهی گریان چرایم

همه دردی بدوران یافت درمان

ندانم مو که بیدرمان چرایم

  • وحید صادق

گفتی که مستت میکنم 

پر زانچه هــستت میکنم

گـــفتم چـــگونه از کجا؟ 

گفتی که تا گـفتی خودآ

گفتی که درمــانت دهم 

بر هـــــجر پـایـانت دهم

گفتم کجا،کی خواهد این؟ 

گفتی صـــبوری باید این

  • ۰ نظر
  • ۲۳ خرداد ۰۳ ، ۱۱:۳۲
  • وحید صادق
Grow old along with me

Grow old along with me!

The best is yet to be,

The last of life, for which the first was made:

Our times are in His hand

Who saith "A whole I planned,

Youth shows but half; trust God: see all, nor be afraid!''

  • وحید صادق
Whatever is, is right

All Nature is but Art, unknown to thee;
All Chance, Direction, which thou canst not see;
All Discord, Harmony, not understood;
All partial Evil, universal Good:
And, spite of Pride, in erring Reason's spite,
One truth is clear, "Whatever IS, is RIGHT."

  • وحید صادق
آخرین نظرات