? I'm nobody, who are you

سلام خوش آمدید

کاکو سی کن

پنجشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۰۱ ب.ظ


 هی صبح شد و باز به امید تو شُو شد

هی از چیش من اشک به یاد تو ولو شد.


 من لِـبدی مَـفلوک و تو بشکن بالو بنداز

شفتش نمیدم از حرکاتت دلم اُو شد.


 دل دُشتم و جز دل چی چی دشتم که ز مردم،

یی عمر قایم کرده بودم، باز چپو شد.


 جِـر دادی و شِـر کردی و پیوند و پوکوندی،

ای اَرقِـه مالوندیش و خودت گفتی یهو شد.

***

 گفتم یله شم تو شاچراغ تیرشه ببندم،

تا بلکه حالیم شه که چطو شد که ایطو شد؟!


 پلکیدم و پلکیدم و افسوس ...ها بله،

تا مَشت شدی شیره ی جونم روِ رو شد.


 در هر کِـر و هر سوک تو رو هی جار زدم من،

یعنی که بدون تو دلم غرق اَلُو شد.


 من شاپرکم، بچه ی فلک از به چلُـوندُم،

دل له شد و بازیچه واسی دس بچو شد.


 دیشو چغلیت کرد سمندر، کاکو سی کن،

ئی بسه زبون از غم عشق تو قَـدُو شد.

  • وحید صادق

نظرات (۱)

  • مادر بهراد عبدالهی
  • سلام.ممنون از حسن سلیقه تان.شعر زیبایی است و شاید جالب باشد که آقای بیژن سمندر 51 سال پیش آن را در محله ی سعدی سروده اند،زمانی که هنوز خیلی از ما پدر و مادرها به دنیا نیامده بودیم و امروز نازنینهایمان به سختی معنای آن را متوجه می شوند...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    آخرین نظرات