داستانی اموزنده
يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۳۸ ب.ظ
> صبح که از خواب
بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود >با
خودش گفت:
> "هییم! مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره!
"و موهاشو بافت و روز خوبی داشت!
> > >فردای اون روز که بیدار شد دو تار مو رو سرش
مونده بود >"هیییم! امروز فرق
> وسط باز میکنم" این کار رو کرد و روز
خیلی خوبی داشت >...
>پس فردای اون روز
> تنها یک تار مو رو سرش بود >"اوکی امروز دم اسبی میبندم" همین کار رو کرد و
> خیلی بهش میومد ! > >روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود!!! >فریاد زد
> >ایول!!!! امروز درد سر مو درست کردن ندارم! > >
>
> همه چیز به نگاه تو بر میگرده ! هر کسی داره
با زندگیش میجنگه >
> ساده زندگی کن ،جوانمردانه دوست بدار ، و به
فکر دوست دارانت باش
- ۹۳/۰۳/۱۸