? I'm nobody, who are you

سلام خوش آمدید
آموزش گرفتن ک م م

دریافت
حجم: 28.4 مگابایت
توضیحات: آموزش گرفتن ک م م

  • وحید صادق
آموزش ضرب اعداد مخلوط

دریافت
حجم: 9.6 مگابایت
توضیحات: آموزش ضرب اعداد مخلوط

  • وحید صادق
کی می دونه؟

بچه های گل

امیدورم که تعطیلات حسابی بهتون خوش گذشته باشه

حالا می خوام یه سوال علمی ازتون بپرسم، همون طور که می دونید کره زمین از سمت غرب به شرق به دور خورشید می چرخه

حالا اگه این جهت برعکس بشه چه اتفاقی میفته؟

کی می دونه؟


  • ۱ نظر
  • ۱۴ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۰۵
  • وحید صادق
من ، تو ، او
من در اتاقم مطالعه می کنم
تو در اتاقت استراحت می کنی
او سر چهار راه آدامس می فروشد
 
من شام می خورم
تو رستوران می روی
او گرسنه است
 
من به ییلاق می روم
تو با دوستانت همه ی بعد از ظهر را قدم می زنید
او با دستمالش شیشه ی ماشین ها را تمییز می کند
 
من پول تو جیبی  پسرم را می دهم
تو  پول تو جیبی دخترت را می دهی
او ترازویش را در پیاده رو جلویش گذاشته و 10 تومنی هایش را نگاه می کند
 
من پدرم را دوست دارم
تو مادرت را بیش از هر کس دوست می داری
او پدرش معتاد است و مادرش در خانه ای کار میکند
 
پدر من مادرم را دوست دارد
پدر تو به مادرت عشق می ورزد
او پدر و مادرش از هم طلاق گرفته اند
 
من یک خواهر بزرگ تر و یک برادر کوچک تر دارم
تو یک برادر بزرگ تر و دو خواهر کوچک تر داری
او 6 برادر و 3 خواهر دارد
 
برادر من دانشگاه می رود
خواهر تو دبیرستانی است
او برادر هایش یا معتادند یا در زندان یا ...
 
من عاشق شده ام
تو می دانی عشق چیست
او تا کنون به هیچ چیز عاشقانه نگاه نکرده است
 
من آن لاین هستم
تو آن لاین هستی
او بی نان است
 
من از سیاست متنفرم
تو سیاست را دوست داری
او شکم سیر را بیشتر از سیاست دوست دارد
 
من تابستان را دوست دارم
تو بهار را و شکوفه ها را دوست داری
برای او تابستان و زمستان فرقی ندارند
 
من شب های داغ تابستانی را بی روانداز می خوابم
تو شب های سرد زمستان را با پتوی گرمت می خوابی
او در زمستان و تابستان فقط یک زیر انداز لازم دارد
 
شهر من زیبا نیست
شهر تو زیبا است و دوستش داری
شهر او را تلی از خاک بر جا مانده از زلزله است
 
تفریح من گوش دادن به موسیقی است
تفریح تو دیدن فیلمی است
تفریح او آب تنی در حوضچه ی وسط میدان است
 
من از زندگی ام راضی نیستم
تو زندگی ات را دوست داری و به خواسته هایت رسیده ای
برای او زندگی اجباری است بدون انتخاب
 
من او را دیده ام
تو او را دیده ای و تا کنون به زندگی او دقت نکرده ای
او برای ما آزمونی سنگین است
  • ۷ نظر
  • ۲۶ اسفند ۹۳ ، ۰۸:۰۷
  • وحید صادق
از کی آدرس بپرسیم؟!

رفته‌ای توی یک محل غریب. پی یک کوچه‌ای می‌گردی. کوچه‌ی دل‌بخواه. غریبی. بلد نیستی. می‌رسی در یک نانوایی. مردم ایستاده اند منتظر که نان دربیاید بگیرند بروند.
- می‌پرسی از یکی، «آقا ببخشید، کوچه‌ی دل‌بخواه کجا است؟»
- می‌گوید «آن طرف.»
- آن یکی می‌گوید «پایین‌تر.»
- یکی می‌گوید «بالاتر.»
- یکی می‌گوید «هم‌آن کوچه است که مسجد دارد.»
هر کسی یک چیزی می گوید. همه هم درست می گویند. هیچ کدام هم به درد تو نمی خورد. نه بالا را بلدی، نه پایین را، نه این طرف و آن طرف را، نه مسجد را، نه اگر داشته باشد محله‌شان، ساقی‌خانه را. جایی را بلد نیستی. آدرسی که تو بفهمی نمی‌دهند. می‌دانی چرا؟ حواسشان به تنور است. کی نان دربیاید بگیرند بروند. حواسشان به تو نیست.
حالا هم‌آن‌جا نان که درآمد یک بچه نان گرفته دارد می‌رود. می پرسی «آقا پسر، کوچه‌ی دل‌بخواه کجا است؟» اول یک آدرس حسابی به‌ت می‌دهد، بعد هم می‌گوید «بیا با هم برویم اصلا. من هم هم‌آن‌جا می‌روم.»
آدرس هم اگر می‌خواهی بپرسی، از کسی بپرس که نانش را گرفته و دارد می‌رود. از آدم دست خالی نپرس. از آنی بپرس که دستش پر نان گرم است.
  • ۰ نظر
  • ۲۶ اسفند ۹۳ ، ۰۸:۰۰
  • وحید صادق
آخرین نظرات